نویسندگان: دکتر غلامرضا جمشیدیها/دانشیار دانشگاه تهران
محمدرضا روحانی/دانشجوی دکتری جامعه شناسی فرهنگی دانشگاه تهران
سید عبدالرسول علم الهدی/ کارشناسی ارشد ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه السلام


 

چکیده

پروپاگاندا را باید از جمله مفاهیمی در نظر گرفت که با مبانی و مبادی حوزه هایی چون فرهنگ، جامعه، ارتباطات، سیاست و تبلیغات مرتبط بوده، علاوه بر غنای نظری، خصوصاً در دهه های اخیر، استعمال گسترده ای در گستره ی تاریخ به خود اختصاص داده است. این مبنا نه تنها در حوزه ی علمی غرب، بلکه در قلمرو اسلامی نیز در برخی از ادوار تاریخی قابل توجه و البته تأمل برانگیز است. در این میان، دوره ی نسبتاً کوتاه خلافت امویان به ویژه خلافت معاویه بن ابوسفیان از نظر اهمیت و تأثیرگذاری آن، به عنوان انحرافی بزرگ از خط مشی اسلام ناب نبوی صلی الله علیه و آله و علوی علیه السلام باید موردنظر قرار گیرد. شیوه های پروپاگاندای معاویه در تقابل با اهل بیت علیهم السلام خصوصاً امیرالمؤمنین، نه تنها نمایانگر فضای ابهام آمیز و جهل مفرط مسلمانان از جریان های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن روزگار است، بلکه نشان از عمق اثرگذاری پروپاگاندا در چنین فضایی نیز دارد؛ چه اینکه جهل جامعه و تأثیر پروپاگاندا در هر عصر و مصری دو روی یک سکه اند که ضرورتِ شناخت و پرداخت این موضوع را در عصر حاضر نیز دوچندان می نماید.
کلیدواژه ها: امیرالمؤمنین علیه السلام، اهل بیت علیهم السلام، بنی امیه، پروپاگاندا، معاویه، جامعه ی اسلامی.

مقدمه

در فرهنگ لغات هریتیج(American Heritage Dictionary,2000)پروپاگاندا با دو رویکرد مورد توجه قرار گرفته است. تبلیغ نظام مند یک عقیده یا مسلک یا منعکس کردن دیدگاه ها و منافع طرفداران آن عقیده و مسلک؛ همچنین تولیدات منتشر شده به وسیله ی طرفداران یا مخالفان یک عقیده که پروپاگاندای زمان جنگ محسوب می شود. بدین معنا، پروپاگاندا به ارتباطاتی اشاره دارد که گروه های ویژه ای از مردم آن را تولید کرده، برای مخاطب توده منتشر می کنند؛ لذا پروپاگاندا قصد ترویج یک ایدئولوژی خاص را از طریق تقویت یا تغییر مجموعه های خاصی از عقاید و رفتارها دارد(Finaly,2007).
اما از لحاظ تاریخی، لغت پروپاگاندا اولین بار در سال 1622م. توسط پاپ گر گوری پانزدهم، در تأسیس«مجمع مقدس پروپاگاندای ایمان»(Sacra Congregatio de Propaganda Fide)مورد استفاده قرار گرفت؛ زمانی که کلیسای کاتولیک روم درگیر جنگ های مذهبی اغلب ناموفقی به منظور اعاده ی ایمان با استفاده از نیروی اسلحه بود. پاپ گرگوری، بیهودگی این تلاش را دریافت و به منظور هماهنگی تلاش ها برای پذیرش «داوطلبانه ی»دکترین کلیسا توسط مردم، پروپاگاندای پاپی را پایه گذاری کرد(پراتکانیس و آرنسون، 1383، ص 18). وی گروهی را برای تبلیغ و ترویج مسیحیت در بین اقشار وسیع جامعه و متقاعد کردن آنها به گرویدن به دین مسیح، سازماندهی کرد. بر این اساس، مفهوم پروپاگاندا در مقابل زور اسلحه و به منظور ترویج عقاید دینی شکل گرفت.
این واژه تا اوایل قرن بیستم استفاده گسترده ای نداشت؛ اما پس از آن، برای تشریح روش های اقناع که در جنگ جهانی اول و پس از آن از سوی رژیم های اقتدارگرا به کار می رفت، مورد استفاده قرار گرفت. در این راستا پروپاگاندا در ابتدا به عنوان نشر عقاید و افکار تعصب آمیز، اغلب از طریق دروغ و فریبکاری معنا می شد؛ اما بعدها این مبنا توسط پژوهشگران گسترش یافت؛ تا جایی که امروزه معنای کلمه پروپاگاندا به تلقین یا نفوذ جمعی از طریق دستکاری نمادها و روانشناسی فرد، تحول یافته است. بدین معنا، پروپاگاندا انتقال نقطه نظری با هدف نهایی پذیرش داوطلبانه ی دریافت کننده است؛ به طوری که شخص آن نظر را از آن خود تلقی نماید.(همان).
هرچند کاربرد وسیع پروپاگاندا به زمان متأخر باز می گردد، اما با نگاهی به تاریخ می توان موارد بسیاری از روش های پروپاگاندایی در ترویج عقاید ـ از مذهب گرفته تا سیاست ـ را شاهد بود؛ چنان که در اوایل قرن بیستم، حزب نازی در آلمان، قبل و بعد از گرفتن قدرت سیاسی، پروپاگاندا را در ابعادی جدید و تقریباً بی سابقه، برای رسیدن به اهداف خود به کار گرفت.
در حقیقت ناسیونال سوسیالیسم، اولین حکومت در تاریخ بشری است که به نحو گسترده ای، از رسانه های عمومی برای ارضای خواست های سیاسی استفاده نمود. نازیسم، انقلابی در توسعه و استفاده از رسانه های عمومی پدیدار ساخت. از روش های سنتی مانند روزنامه و کتاب تا رسانه های عمومی، مانند رادیو، تلویزیون و سینما بهره ی فراوانی برد؛ تا آنجا که حتی المپیک 1939م در برلین، به نوعی وسیله ی تبلیغاتی در دست حاکمان ناسیونال سوسیالیسم مبدل گشت( کندری، 1371). این مهم تا بدانجا اهمیت می یابد که پاول جوزف گوبلز(Paul Joseph Goebbles)وزیر تبلیغات هیتلر که مسئولیت اداره ی پروپاگاندای مرکزی حزب نازی(Nazi Party Central Propaganda Office)و اداره رایش فرهنگ(Reich Chamber of Cultre) را به عهده داشت، به عنوان«بانفوذ ترین پروپاگاندایست یگانه ی»آلمان نازی توصیف شده است(Bytwerk,2004). بدین معنا، پروپاگاندا ابزاری در دست هیتلر و گوبلز گشت که آلمان نازی و بالتبع جنگ دوم جهانی را پیش برد. از این حیث، دوره ی مذکور جزء نقاط عطف کاربرد پروپاگاندا به شیوه ای بدیع و متمایز به شمار می آید.(1)
در حقیقت باید گفت: با اینکه پروپاگاندا در دوره ی رنسانس وارد فرهنگ لغات شده است، استعمال این مفهوم را باید در گستره ای تاریخی مورد توجه قرار داد؛ تا جایی که از سویی در یونان باستان و نفوذ کلام ناطقین و خطبای آن روزگار وجود داشته و از سوی دیگر پروپاگاندا به معنای ترویج افکار و عقاید، در آثار فلاسفه ای چون جان لاک، روسو، مونتسکیو و حتی فرمانروایانی چون ناپلئون بناپارت نیز قابل توجه است؛ چه اینکه بناپارت بر این باور بود که قدرت را به زور سرنیزه می توان به دست آورد، اما برای حفظ آن نمی توان به سرنیزه تکیه کرد، بلکه باید به افکار عمومی اتکا داشت(معتمدنژاد، 1387).
بنابراین کاربرد پروپاگاندا در طول تاریخ، به شیوه های گوناگون و در جغرافیای متفاوت نمودهای مختلفی داشته است. بر پایه ی تحلیلی تاریخی، می توان این شیوه ها را در گستره ی جغرافیایی اسلام نیز مورد توجه قرار داد، چه اینکه حکومت های گوناگون در جامعه اسلامی، با اهداف گوناگون سیاست ها و راهبردهای تبلیغی متفاوتی پیش روی خود قرار داده اند.

طرح مسئله

اصطلاح جدیدی که معادل پروپاگاندا در عربی به کار می رود، «دعایه»است. این واژه منشأ مذهبی دارد و از فعل«دعا»می آید و به معنای عبادت، فراخواندن، احضار کردن، التماس کردن و در معنای دینی، به تلاش برای تغییر عقیده ی ایمانی یک فرد به کار می رود.(Lewis,2001).
در رویکردی تاریخی، پروپاگاندا در جهان اسلام نیز جریان داشته است؛ چنان که عباسیان در خراسان و نواحی مختلف چنین حرکت هایی را بر ضد بنی امیه رهبری می کردند؛ برای مثال طرح مسئله ی جهاد، پروپاگاندایی بود که عباسی ها به کمک آن توانستند بسیاری از مردم را در جنگ با بنی امیه با خود همراه کنند. جهاد در احادیث اسلامی، همانند تأثیر سخنان حماسی در خط مقدم جنگ است؛ مانند تلاش هایی که در مرزهای بیزانس برای مقابله با جنگجویان صلیبی صورت گرفت(Kafadar,1995). طرح شعار«الرضا من آل محمد»نیز پروپاگاندایی بود که در قیام مردم و خلافت عباسیان نقش بسزایی داشت؛ چه اینکه عباسیان با این شعار علاوه بر پیوند زدن خود به آل محمد صلی الله علیه و آله، پشتیبانی مردم را از قیام خود به دست می آوردند (برای مطالعه در این زمینه، می توانید ر.ک به: طبری، 1358، ج6، ص 27/ سیوطی، 1411ق، ص 257).
در یک نگاه کلی، باید تاریخ پروپاگاندا را به درازای تاریخ بشریت دانست؛ چرا که در طول تاریخ همیشه کسانی بودند که برای رسیدن به اهداف خود، به ترویج و تبلیغ در بین اقشار جامعه روی آورده اند؛ بدین معنا بی شک شیوه های پروپاگاندا در ادوار گوناگون اسلامی، بروزی متفاوت نشان می دهد؛ چنان که یکی از نقاط عطف آن را می توان در حکومت امویان و خصوصاً معاویه بن ابی سفیان جستجو نمود؛ چه اینکه معاصر بودن با جامعه ی نبوی صدر اسلام و اتفاقات و حوادث حکومت علوی در آن روزگار، اهمیت توجه به این موضوع را دوچندان می کند.
علیرضا عسگری(1369)با تشریح شرایط اجتماعی سال 35 ـ40هجری، ضمن تبیین نظری تبلیغات و شیوه های آن، سیاست های تبلیغاتی معاویه در مقابل امیرالمؤمنین را موردتوجه قرار داده، بدین ترتیب به این پرسش که چگونه معاویه توانست در دهه ی چهارم هجری بر اریکه خلافت تکیه زند، پاسخ داده است. گلی زواره (1383) نیز به نمونه هایی از تبلیغات مسموم و تحریفات امویان علیه امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهما السلام پرداخته است. فهیمه فرهمندپور(1373)نیز با در نظر گرفتن مخاطبان اهل شام در تبلیغات معاویه، تحلیل نیم قرن سیاست تبلیغاتی امویان در حوزه ی جغرافیایی را مورد تدقیق و بررسی قرار داده است.
در این تحقیق برآنیم بر مبنای ادبیات پروپاگاندا، به واکاوی کتب تاریخی اهل سنت و شیعیان پرداخته، به شیوه های پروپاگاندای بنی امیه که در جهت دهی افکار عمومی جامعه ی اسلامی به منظور منفور جلوه دادن اهل بیت علیهم السلام و خصوصاً امیرالمؤمنین علیه السلام و اثبات خویش صورت گرفته است، دست یابیم. بدین معنا، مطالعه ی اسنادی و پژوهش تاریخی، مرکز ثقل این تحقیق را تشکیل می دهد.
پژوهش تاریخی، مطالعه ی نظام مند و دقیق گذشته است که بر روی نکاتی درباره ی یک واقعه یا یک شخص متمرکز می شود(Smith,1989,p.317). این پژوهش در حقیقت بررسی منظمی در اسناد و مدارک و منابع دیگری است که در زمینه ی مرتبط با سؤال محقق تاریخی است؛ بنابراین پژوهش تاریخی ضرورتاً با وقایعی سروکار دارد که قبل از تصمیم پژوهشگر برای مطالعه آنها به وقوع پیوسته است(دلاور، 1380، ص 243).
در این مقاله از طرفی به منابع و ادبیات پروپاگاندا در عصر حاضر توجه شده و از طرف دیگر با جستجو در کتب تاریخ اسلام، به واکاوی فعالیت ها و سیاست های تبلیغاتی بنی امیه پرداخته شده است. در این راستا، کشف سیستم تبلیغاتی جریان باطل و شیوه ی عملکرد آن، نه تنها موجب بصیرت بخشی به جامعه ی اسلامی می شود، بلکه از باب«تعرف الاشیاء باضدادها» برنامه ریزی تبلیغاتی معاصر را نیز تبیین خواهد نمود.

فرایند پروپاگاندا

پروپاگاندا را می توان شکلی از ارتباط تلقی نمود که به صورت فرایند و بر مبنای زمینه و بافت تاریخی ـ اجتماعی، فضای فرهنگی، پروپاگاندیست، شیوه های پروپاگاندا، مخاطبان و شبکه ی اجتماعی درگیر در فرایند موردتوجه قرار می گیرد. در این راستا گروه های کوچک، عوامل شایعه و خواصِ جامعه که به واسطه ی موقعیت خویش قابلیت تأثیرگذاری بر دیگران را دارند. سه ضلع شبکه ی اجتماعی را تشکیل می دهند(Jowett,2006,pp.357 ـ368).
امروزه شبکه های اجتماعی در کنار رسانه های جمعی، نقش مهمی در شکل دهی به افکار عمومی دارند؛ اما بی شک اهمیت این موضوع با رویکردی تحلیلی و تاریخی در جوامع ماقبل مدرن، به واسطه ی عدم حضور رسانه های جمعی دوچندان است. بر این اساس گروه ها، عوامل شایعه و خواص جامعه، در اثربخشی پروپاگاندا از جایگاه ویژه ای برخوردارند.
گارس جووت(Garth S.Jowett)استاد ارتباطات دانشگاه هیوستن ایالات متحده، با توجه به شاخص های پروپاگاندا که بدان اشاره شد، ده مرحله را برای توصیف و تحلیل پروپاگاندا ضروری می داند: 1. تعیین ایدئولوژی و هدف، 2. تعیین محتوای پروپاگاندا، 3.مشخص نمودن پروپاگاندیست، 4.بررسی ساختاری تشکیلات پروپاگاندا، 5.تعیین گروه هدف( مخاطبان پروپاگاندا)، 6.اطلاع یافتن از تکنیک های کاربردی پروپاگاندا، 7. تشریح تکنیک های ویژه جهت اثرگذاری مضاعف، 8.تحلیل عکس العمل مخاطبان در برابر تکنیک، 9.تحلیل ضدپروپاگاندا(اگر وجود داشته باشد)؛ 10.ارزیابی فرایند پروپاگاندا(Ibid,p.268).
داب(Doob) نیز تحلیل فرایند پروپاگاندا را در شش گام موردتوجه قرار می دهد: 1.پروپاگاندیست؛ 2.محتوای پروپاگاندا؛ 3.دریافت پروپاگاندا؛ 4.عکس العمل اولیه ی گروه هدف؛ 5.ایجاد تغییر در گروه هدف؛ 6.تبدیل شدن به فعالیت و اقدام در گروه هدف پروپاگاندا(Karen,2004,p.175).
در یک رویکرد کلی، می توان جریان پروپاگاندا را بر مبنای هدف پروپاگاندیست، گروه هدف و عکس العمل آن، استراتژی برای رسیدن به هدف، تکنیک ها و فعالیت های کاربردی و همچنین عوامل اجرایی آن، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. در این تحقیق نیز سعی شده بر پایه رویکردهای مذکور، به مراحل پروپاگاندا در حکومت بنی امیه توجه شود.
از این حیث، برای بازبینی پروپاگاندای بنی امیه، بتدا باید هدف گذاری آن را مشخص نمود؛ چه اینکه اهداف استراتژی ها و فعالیت ها را تسیم می کنند. در این راستا دستگاه تبلیغاتی بنی امیه با توجه به مخاطبان و عکس العمل آنها، استراتژی های تبلیغاتی متفاوتی را ملحوظ می نمود؛ چنان که براساس شواهد تاریخی، پروپاگاندای بنی امیه برای اهل شام نسبت به اهل کوفه و دیگر بلاد اسلامی، تفاوت محسوسی نشان می دهد. بر این مبنا، استراتژی، فعالیت و تکنیک های تبلیغاتی معاویه، بعضاً برای آماده سازی افکار عمومی برای فعالیت های بعدی بوده، نشانگر اهتمام وی به نظام فکری گروه هدف می باشد.
امویان در فعالیت های تبلیغاتی نیز، از سویی به تخریب و نفی اهل بیت علیهم السلام و از سوی دیگر به تثبیت نظام اموی در حکومت اسلامی توجه داشته اند. از این حیث، رویکرد تخریبی و تثبیتی امویان در جریان آ‌ماده سازی افکار عمومی و فعالیت های تبلیغاتی آنها در بستر و زمینه ی اجتماعی جامعه ی اسلامی آن روزگار، معنا و مفهوم می یابد؛ چه اینکه پروپاگاندا همان طور که جووت معتقد است، به مثابه یک فرایند، تحت تأثیر فضای فرهنگی و زمینه ی تاریخی ـ اجتماعی است که میراثی را ایجاد کرده که هم برانگیزش های پروپاگاندیست و هم بر شیوه ی ارتباطی او تأثیر می گذارد.
بنابراین برای اینکه بدانیم پروپاگاندیست چگونه عمل می کند، باید بدانیم زمینه و متن تاریخی ـ اجتماعی آن جامعه اجازه ی چه نوع عملی می دهد. بدین معنا، پروپاگاندا محصول نیروهایی است که از مدت ها قبل در جامعه انباشته شده و در وضعیت تاریخی و اجتماعی مناسب بروز می نماید(محسنیان راد، 1384، ص 110). برای رسیدن به این مطلب، باید شیوه های پروپاگاندای معاویه و تأثیرگذاری وی بر افکار عمومی مسلمانان را در بستری تاریخی ـ اجتماعی مورد تحلیل و بررسی قرار داد؛ از این رو باید به شرایط جامعه ی اسلامی به هنگام خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام توجه کرد و به فضای حاکم بر جریان تبلیغاتی آن دوران ژرف نگریست.

ترسیم جامعه ی اسلامی بعد از مرگ خلیفه سوم

عثمان که با تنگ گرفتن مالیات بر مردم، فامیل بازی ها، ثروت اندوزی ها و بی عدالتی خود، موجبات خشم مسلمانان و تحصن شماری از ایشان را در کنار قصر خود فراهم کرده بود، عاقبت، به دست جمعی از مسلمانان کشته می شود. امیرالمؤمنین در مورد قتل عثمان چنین می فرماید:«اگر دستور قتل عثمان را داده بودم، قاتل من بودم و اگر مردم را از کشتن او بازداشته بودم، یاری او کرده بودم و حال آنکه کسی که به او یاری رساند، نمی تواند بگوید من بهتر از آن کس هستم که او را خوار کرد و هر که او را خوار کرد، نمی تواند بگوید که آن که یاری اش کرده، بهتر از من است. هم اینک سبب قتل عثمان را برایتان می گویم: خودکامگی کرد و بد عمل نمود. شما هم کم حوصلگی کردید؛ بنابراین شما نیز بد کردید. پروردگار حکمی دارد که واقع خواهد شد و آن حکم، هم دامن افراد خودکامه و هم افراد کم حوصله را خواهد گرفت»(نهج البلاغه، خطبه 30). بعد از آن، مسلمانان که صداقت و عدالت علی علیه السلام برایشان ثابت شده بود، به امیرالمؤمنین به عنوان خلیفه ی مسلمین روی می آورند و مردم با ایشان در سال 35 هجری بیعت می کنند. حضرت در همان ابتدای به حکومت رسیدن خود، درباره ی اجرای عدالت و سختگیری بر حقوق از دست رفته تأکید می کند و می فرماید:« به خدا قسم اگر ببینم که مهر زنان باشد و یا با آن بهای کنیزی پرداخت شده باشد، باز می گردانم. پس آن که تحمل عدالت را ندارد، بدون تردید تحمل ظلم بر او سخت تر است».(همان، خطبه 15).
اما معاویه زیر بار عدالت علوی نمی رود و دم از حکومتی مستقل در بلاد اسلامی می زند.«برکناری معاویه از امارت شام» آغازی بود بر یک چالش خطیر. درباره ی چگونگی برکناری معاویه توسط امیرالمؤمنین علی علیه السلام، دو وجه را می توان بازشناخت: یکی، از طریق اعزام والی جدید، و دیگر به وسیله ارسال نامه. در این میان، وجه نخست از نظر تاریخی شهرت دارد. بر این اساس، امیرالمؤمنین علیه السلام در آغاز خلافت کسانی را برگزید و به امارت بر شهرها و بلاد بزرگ فرستاد. همه ی امیران اعزامی توانستند در مراکز حکومتی استقرار یابند، اما در مورد شام چنین نشد(طبری، 1403ق، ج3، ص 461 ـ462).
اعزام امیر تازه به هر منطقه، خود به معنای برکناری امیر پیشین بود. ابتدا امیرالمؤمنین علیه السلام از «عبدالله بن عباس»خواست برای امارت روانه شام شود، اما ابن عباس از پذیرش این امر امتناع نمود و به علی علیه السلام عرضه داشت که معاویه، یا او را خواهد کشت و یا با گروگان گرفتن او، بر ‌آن حضرت فشار خواهد آورد(همان). سرانجام امیرمؤمنان علیه السلام«سهل بن حنیف»را به امارت شام برگزید. او باید عازم شام می شد و در جای معاویه قرار می گرفت. این در حالی بود که معاویه با حاکمیت دیرینه خود بر منطقه شام، توانسته بود بر اوضاع آن جا تسلط یابد. سابقه ی حکومت معاویه به سال 18 هجری باز می گشت.در آن سال، خلیفه دوم معاویه را به امارت شهر دمشق گماشته بود(ابن اثیر، 1408ق، ج2، ص 172). آن گاه از زمان عثمان، او بر تمام منطقه ی شام فرمان یافت(ابن عساکر، 1421ق، ج62، ص 81)و اکنون در برابر سهل بن حنیف ـ که عازم شام بود ـ سپاهیان شامی راه را سد کردند و او را از میانه راه، از «تبوک»(2)بازگرداندند(طبری، 1403ق، ج3، ص 462/ ابن اثیر، 1408ق، ج2، ص 309). این رخداد، نه تنها بیانگر بی اعتنایی به خلافت وقت بود، بلکه نشان از آن داشت که معاویه حاضر به کناره گیری از امارت شام نیست. وی برای حفظ امارت خود، از رو در روشدن مسلمانان با یکدیگر، حتی در سطح بسیار گسترده بیم نداشت(3). در مقابل، امیرمؤمنان علیه السلام گرچه از وقوع چنین امری بسیار نگران بود، اما هیچ گاه امارت معاویه را نیز تحمل نمی نمود. براین اساس، مواضع دو طرف در «جنگ»به هم می رسید و روابط فیمابین بر پایه ی «اختلاف» و ناسازگاری شکل می گرفت.
امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که از بازگرداندن سهل بن حنیف آگاه شد، طلحه و زبیر را فراخواند و به آن دو فرمود:« کاری که شما را از آن بیم می دادم، رخ داد، و این رخداد پایان نخواهد یافت، مگر به میراندَنَش؛ و این، فتنه ای است چونان آتش که هرگاه برافروخته شود، افزون گردد و کینه را برانگیزد». سپس امیرمؤمنان علیه السلام موضع خود را در این باره، چنین بیان کرد:« از آن امر[فتنه] امتناع خواهم کرد تا هنگامی که امتناع یابد؛ اما هرگاه گریزی نیافتم، پس آخرین چاره بیماری، "داغ کردن" است»(طبری، 1403ق، ج3، ص 463). این موضع در مرحله آغازین از برخورد با معاویه اعلان شد و البته همین موضع تا پایان نیز استمرار یافت. مفاد این موضع چنین بود: معاویه نباید بر امارت بماند، و البته جنگ آخرین چاره است و پیش از آن باید از تمام شیوه های مسالمت آمیز استفاده شود(منتظری مقدم، 1381).
از سوی دیگر، معاویه برای اینکه مسلمانان شام را با خود همراه کند، پیراهن خونین خلیفه ی سوم را علم کرد و اعلام داشت علی برای رسیدن به خلافت، عثمان را کشته است. همچنین با تطمیع مردم شام، ایشان را در حمایت از خود همراه ساخت. امیرالمؤمنین دستور نبرد با معاویه را صادر کرد و جنگ صفین علیه سپاه معاویه آغاز شد.
معاویه از همان ابتدای قتل عثمان دستیابی به حکومت را در سر می پروراند و دستگاه تبلیغاتی خود را علیه امیرالمؤمنین و اهل بیت پیامبر علیهم السلام روشن کرد.

اهداف تبلیغاتی معاویه

هدف اصلی معاویه، استقلال حکومت خود بر شام و سرانجام دستیابی به حکومت جهان اسلام بود(عسگری، 1369، ص 139). او این برنامه را از شام آغاز کرد و به گونه ای آن را ریشه دار ساخت که شام تا یک قرن پس از آن، طرفدار بنی امیه و عثمانی باقی ماند. در دوران خلافت معاویه، گروهی از مردم حمص(از شهرهای شام)به شام شتافتند و با دیدن معاویه، گفتند: سلام بر تو، ای رسول خدا!(البلاذری، 1394ق، ج5، ص 31). دستگاه تبلیغاتی معاویه به قدری عمیق و کارا بود که مردم شام، اسلام را همانگونه که معاویه ارائه می داد، پذیرفته بودند و به آن عمل می کردند. در چنین شرایطی طبعاً فضای تخریبی علیه ائمه اطهار خصوصاً امیرالمؤمنین علیه السلام وسعت قابل توجهی به خود می گرفت که در اهداف تبلیغاتی معاویه نمود می یابد:

الف)متنفر ساختن مردم از امیرمؤمنان علی علیه السلام

هدف معاویه، اعتباربخشی به صحابه پیامبر و حذف چهره ی علی علیه السلام از جامعه ی مسلمین، و جنگ طلب و خونریز معرفی کردن وی بود. در این راستا اتهام قتل عثمان و رسمیت دادن دشنام و حدیث سازی درباره ی حضرت علیه السلام،‌از جمله اقدامات اصلی معاویه بود. مضمون این روایت های ساختگی، اثبات برتری های غیر اهل بیت و نسبت دادن برتری های امیرالمؤمنین علیه السلام به معاویه و دیگران بود. معاویه و فرماندارانش در هر خطبه بر علی (ع)لعنت می فرستادند. فشارهای معاویه بر یاران امام به قدری بود که کسی جرئت نداشت فرزندانش را علی بنامد یا روایتی درباره ی امتیازات آن حضرت علیه السلام بازگوید(ابن ابی الحدید، 1337، ج4، ص 63). این روند تبلیغاتی، زمینه ی بروز مکالمات و شایعات را ـ که یکی از انواع تبلیغ بوده، انگلوساکسون بدان«تبلیغ در گوشی» می گوید ـ افزایش داد. این نوع تبلیغ که از ساده ترین و در عین حال مؤثرترین تبلیغات محسوب می شود( متمدنژاد، 1387)، خیلی زود اثر خود را بر افکار عمومی مسلمانان گذاشت؛ تا جایی که وقتی حضرت علیه السلام به شهادت رسید، برخی از شنیدن نمازخواندن ایشان، اظهار تعجب کردند.

ب)محو تشیع از جامعه ی مسلمین

بنی امیه طی سال ها حکومت خود، بر شیعیان سخت می گرفتند و همزمان با شدیدترین فشارهای اقتصادی و امنیتی بر شیعیان، وضعیت اجتماعی آنان نیز روز به روز دشوارتر می شد؛ به گونه ای که شهادت آنان را در دادگاه ها نمی پذیرفتند و برای نابودی شان پرونده سازی می کردند(ابن ابی الحدید، پیشین، ص 221 ـ223). سختگیری بر شیعیان در زمان حکومت حجاج، حاکم کوفه، نمونه ی بارز این اقدام است که قتل و غارت علویان به تفریح و سرگرمی او مبدل گشته بود.(4)

ج)بازسازی چهره ی منفی عثمان

با وجود جنگ های دوران خلافت امیرمؤمنان علیه السلام و ادعاهای خونخواهی عثمان، خلیفه ی سوم همچنان چهره ای منفور داشت و قبرش از گورستان بقیع جدا بود. به همین دلیل، معاویه فرمان داد مردم مردگان خود را در فاصله ی گور عثمان و بقیع دفن کنند تا آن قبر به بقیع بپیوندد و از سوی دیگر، اهل حدیث را به جعل روایت درباره ی عثمان واداشت. او پس از مدتی به حدیث سازان چنین نوشت:« درباره ی امتیازهای عثمان، روایت های واژگونه بسیار شده است. مردم را به نقل برتری های صحابه و خلفا دعوت کنید. هر خبری که درباره ی ابوتراب وارد شده است، واژگونه ی آن را درباره اش بازگو کنید»(همان، ج11، ص 45).
بی شک آنچه معاویه به دنبال آن بود، ایجاد جایگزینی برای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در ذهن مسلمین بود؛ لذا این هدف را در پروپاگاندای خویش با برجسته سازی صحابه و حاشیه رانی اهل بیت خصوصاً امیرالمؤمنین پیگیری می نمود.

د)بازسازی چهره ی خود

معاویه نزد مردم، به ویژه عراقیان، چهره ای زشت و منفور داشت. او در پرتو حدیث های ساختگی دنیاپرستان به تدریج از القابی چون: کاتب وحی، دایی مؤمنان، مجاهد مسلمان، عالم بزرگ و پیشینه دار در اسلام، برخوردار شد و از گروه طلقا بیرون رفت. بر اساس این روایت ها که با هدف فراموش شدن سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی معاویه ساخته می شد، او از خاندان همسر پیامبر به شمار می آمد(ابن عساکر، 1421ق، ج59، صص 62 ـ67 و 221). جعل حدیث، یکی از مهم ترین تاکتیک های تبلیغاتی معاویه به شمار می رفت، به نحوی که تحلیل گستردگی این اقدام، به واقع از بُعد زمان و مکان خارج است؛ زیرا تأثیر احادیث جعلی و انحرافی معاویه تا به امروز نیز در میان قشرهای مختلف مسلمانان غیرقابل انکار است.

مخاطب شناسی دستگاه تبلیغاتی اموی

پروپاگاندیست، دسته بندی مخاطبان را براساس هدف پروپاگاندا با شیوه های اثرگذاری متنوع مدنظر قرار می دهد. گلی زواره(1383)مسلمانان را به لحاظ موقعیت جغرافیایی و مناسبات آنان با اهل بیت یا امویان، به سه دسته تقسیم می کند؛
اهل بصره و کوفه: اینان که ترکیبی از قبایل مهاجرین به شمار می آیند، از استیلای شام در هراس بودند و از امویان نفرت داشتند. شیعیان این سامان، حتی بعد از امام حسن مجتبی علیه السلام با نیرومندی و اقتدار، بر حمایت از امام حسین علیه السلام اصرار داشتند. به همین دلیل، نامه ای فرستادند و ارادت خود را به عنوان پیروان امام سوم، به آن حضرت ابلاغ کردند. این گروه، در عرصه ی عمل، به دلیل تبلیغات منفی امویان و وجود عوامل نفوذی و بازمانده های خوارج و سایر فرقه های منحرف، و پاشیدن بذر تفرقه، از مواضع شیعی خود عقب نشینی می کردند.
اهل حجاز: مردمان مدینه و مکه به ویژه انصار، اغلب از امویان تنفر داشتند و طرفدار خط میانی قریش بودند و مشی عبدالله بن زبیر و یا عبدالله بن عمر را می پسندیدند.
شامیان: شامل ساکنان سوریه، اردن و فلسطین که به طور کامل مطیع بنی امیه بودند. آنان با تمام وجود از معاویه دفاع می کردند تا حکومت در نسل وی حفظ شود. در شام، مردم، خاندان اموی را از نسل پیامبر می دانستند. زمانی که امویان سقوط کردند و عباسیان به قدرت رسیدند، چهل نفر از ریش سفیدان شام سوگند یاد کردند که برای پیامبر خویشاوندانی جز بنی امیه نمی شناخته اند. معاویه به شامیان آموخته بود که خلافت امویان جنبه ی الهی دارد.

سیاست های تبلیغی معاویه

بنی امیه و در رأس ایشان معاویه، بر پایه ی اهداف تبلیغاتی خود که اهم آن محو تشیع و نام امیرالمؤمنین بود عملاً راه را برای جایگزینی بنی امیه به جای اهل بیت علیهم السلام در اسلام مهیا می نمودند. در این معنا، توجه به تفاوت های مخاطبان از حیث رویارویی با سیاست های اموی و نسبتی که با اهل بیت علیهم السلام داشتند، روش های تبلیغی معاویه را در دو رویکرد متمایز می سازد: اول، اقداماتی در جهت بسترسازی و آماده کردن افکار عمومی برای پذیرش دین موردنظر معاویه و دوم، اقداماتی که به نوعی به ساختن و پرداختن افکار عمومی مسلمان توجه داشت.

آماده سازی افکار عمومی

حرکت تبلیغی معاویه، جریانی مستمر و برنامه ریزی شده را نمایان می سازد؛ درواقع او حتی در دوران امارت و سلطنت خود، بیش از اقدامات دفعی و ضربتی، به اقدامات تدریجی و انباشتی در تاریخ اهتمام داشته است؛ بنابراین باید شیوه های پروپاگاندای وی نیز بر مبنای مراحل تبلیغاتی موردتوجه قرار گیرد. در این راستا، بسترسازی و آماده کردن افکار عمومی مسلمانان، مقدمه ای برای ایجاد حالت تحریک پذیری و آماده سازی مخاطبان جهت اقدام مقتضی در زمان مناسب و براساس هدف پروپاگاندیست می باشد که معاویه این مطلب را در سیاست های ذیل اعمال کرده است:

1.منع آگاهی و علم

بهره برداری از عنصر«جهل مردم»یکی از محورهای اصلی حرکت های تبلیغاتی است. اولین گامی که معاویه برای اجرای برنامه های فرهنگی خود با هدف معرفی خویش به عنوان« نمونه اسلام مجسم»برداشت،«حصر کامل فرهنگی شام»بود. طی این مرحله، معاویه موفق شد هر آنچه را که صلاح حکومت خود می دید، تحت پوشش اسلام به مردم شام ـکه تازه با اسلام آشنا شده بودند ـ القا نماید. او از این حصر فرهنگی بسیار بهره گرفت که مهم ترین اقدامات او در جهت تحقق کامل این حصر فرهنگی، عبارت بود از:
الف)جلوگیری از رفت و آمد محدثین سایر بلاد اسلامی به حوزه ی حکومتی خود، یعنی شام. مردم سرزمین شام به دلیل نفوذ فرهنگی رومیان و یونانیان، معرفت کاملی نسبت به اسلام نداشتند و آشنایی این مردم با اسلام به وسیله یزید بن ابی سفیان در زمان خلیفه ی اول و پس از او توسط معاویه ابن ابی سفیان و خاندان اموی صورت گرفت و روح فرهنگ اسلامی در آن دمیده نشده بود؛ چه اینکه اقتضای دوام و ثبات حکومت معاویه بر این بود که همچنان در بی خبری به سر ببرند؛ اما خطری معاویه را تهدید می کرد و آن رفت و آمد محدثین به حوزه ی حکومتی بود. به همین دلیل، معاویه رفت و آمد ایشان را محدود و کنترل کرد(عسگری، 1369، ص 140 ـ141).
ب)جلوگیری از خروج و اقامت شامیان در خارج از شام به مدت طولانی. معاویه هنگام مرگ، به پسرش یزید نوشت:« مراقب مردم شام باش. آنها را به خود نزدیک نگهدار و از خود دورشان نکن و آنها را مانند تیری به سوی دشمن پرتاب کن و اجازه نده در سرزمینی اقامت طولانی کنند؛ در غیر این صورت تربیت شان را از دست می دهند»(ابن اثیر، 1408ق، ج3، ص 368).
ج)ابن عساکر یکی از اقدامات معاویه را جلوگیری از کتابت و نقل احادیث نبوی در شام و ترویج علوم و فنون دیگر، همچون داستان سرایی به جای علم حدیث می داند که منشأ ورود بسیاری از اسرائیلیات و فرهنگ ساختگی یهود به کتب اسلامی شد. در این راستا، معاویه به داستان پردازی و قصه سرایی برای اهل شام پرداخت و هنرمندان این حوزه را مورد حمایت قرار داد(عسگری، 1369، ص 147 ـ149).
«قصه پردازی»در هنر پروپاگاندا، جایگاه ویژه ای دارد. اگرچه این مطلب در معنای عام خود شامل هر نوعی از سخنوری و وعظ باشد، اما این اصطلاح بیشتر به معنای بیان قصه هایی از کارهای بزرگ است، تا مخاطبان را با خود همراه نماید. قصه ممکن بود در مسجد، میدان گاه ها و یا قبل از جنگ، برای تقویت روحیه ی سربازان خوانده شود. وعظ و قصه در جامعه ی اسلامی تأثیر اجتماعی و اخلاقی مهمی دارد که فراتر از پروپاگاندایِ صرف است؛ اما تأثیر پروپاگاندای آن قابل اغماض نیست(Lewis,2004). از این منظر، جایگزین نمودن داستان سرایی به جای احادیث و روایات، نقش مهمی در جهل و سرسپردگی مردم شام نسبت به معاویه و بنی امیه داشت؛ زیرا نه تنها آنها را در مقابل اسلام نبوی قرار می داد، بلکه به واسطه ی وجود جایگزین، احساس نیاز به تعالیم ناب اسلامی را نیز از بین می بُرد.
د)قتل و کشتار عالمان و پیروان علی علیه السلام، همچون حجر بن عدی، میثم تمار و اویس قرنی که به تبلیغ حقیقت امیرالمؤمنین علیه السلام می پرداختند.
هـ) مخفی کردن نامه ها و محتوای سخنرانی های امام علیه السلام؛ چنان که در تاریخ مسعودی آمده است: از یکی از خردمندان شام پرسیدند: این ابوتراب ـ علی علیه السلام ـ که خطیب او را بر فراز منبر لعن می کند، کیست؟ شامی پاسخ داد: گمان می کنم سارقی از سارقان فتنه انگیز باشد(1409ق، ج3، ص 33). یا در نمونه ای دیگر در نبرد صفین حین مبارزه، بین نوجوانی شامی و یکی از اصحاب علی علیه السلام گفتگویی صورت می گیرد که باعث توبه نوجوان شامی می شود.این حکایت به سهم خود نشانگر ناآگاهی مردم شام از واقعیات حوزه ی اسلامی است. او می گفت:« با شما می جنگم؛ چرا که به من گفته اند یاران علی نماز نمی خوانند و شما نیز نماز نمی خوانید و یارتان خلیفه ما را کشته است»(طبری، 1403ق، ج3، ص 94/ ابن اثیر، 1408ق، ج3، ص 190).
این جهل و ناآگاهی مردم، تا بدانجا بود که معاویه می توانست نماز جمعه را با یکصد هزار نفر از یاران خود در روز چهارشنبه اقامه کند(مسعودی، 1409ق، ج3، ص 32). افرادی که از خویشاوندی علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله آگاه نبودند، معاویه را کاتب وحی می شناختند(همان، ص 32 ـ34)؛ در مقابل برخورد علی علیه السلام با جهل مردم عراق آن گونه است که معاویه پس از شهادت علی علیه السلام و به دست گرفتن خلافت، با ناراحتی می گوید:«هیهات ای اهل عراق! علی بن ابی طالب شما را بیدار کرده است؛ پس تاب و تحمل کار مرا ندارید»(اندلسی، 1962م، ج2، ص 112).

2.تشنج آفرینی فکری و نظامی

از آنجا که میزان تلقین پذیری فرد و جامعه در شرایط بحرانی و آشوب زده به مراتب افزایش می یابد، معاویه برای دستیابی بهتر به اهدافش، با طرح«قتل خلیفه مظلوم» و اتهام آن به علی علیه السلام، حوزه اسلامی را دچار آشوب فکری عجیبی نمود. در حرکت بعدی خود ـ یعنی تشنج آفرینی نظامی ـ ابتدا با ایراد خطبه هایی در شام، امام را فاتحی معرفی نمود که با کشورگشایی خود قصد به اسارت بردن زنان و کودکان مسلمانان را دارد. از طرف دیگر به استشهاد آیه ی «و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز بحق! و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی اش سلطه [و حق قصاص] قرار دادیم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او موردحمایت است»(5)(اسراء: 33)، خود را ولی دم عثمان معرفی کرد(ابن ابی الحدید، 1337، ج3، ص 93)و بدین طریق، آشوبی در میان مردم خویش به پا کرد که طی آن بیش از هشتاد هزار سپاهی به قصد خونخواهی خلیفه ی مظلوم و دفاع از قلمرو شام و زن و فرزندشان، با معاویه بیعت کردند(دینوری، 1410ق، ج1، ص 79).
از سوی دیگر همین احساس عدم امنیت را به گونه ای دیگر در قلمرو امیرالمؤمنین علیه السلام ایجاد کرد. او با تجهیز سپاهیانی که به صورت وحشیانه به شهرهای مختلف تحت حکومت امام علیه السلام حمله می بردند، به کشتار و غارت اموال مردم پرداخت و به شدت روحیه ی مردم این مناطق را تضعیف کرد و درجه ی تلقین پذیری و نارضایتی آنان را بالا برد(ابن اثیر، 1408ق، ج3، ص 377/ ابن ابی الحدید، 1337، ج2، ص 85). البته در این میان، سستی و بی ایمانی صاحب نفوذان و بسیاری از سپاهیان حضرت علیه السلام نیز اثری مضاعف و باری سهمگین تر بر ایشان تحمیل می نمود؛ تا جایی که حضرت پیرو حمله عمال معاویه به شهر انبار در خطبه ای به کوفیان می فرمایند:«یا اشباه الرجال و لا رجال: ... ای مردنمایان نامرد و ای کسانی که عقل شما مانند عقل بچه ها و فکرتان چون اندیشه ی زن های تازه به حجله رفته است! ای کاش شما را نمی دیدم و نمی شناختم که نتیجه ی شناختن شما پشیمانی و غم و اندوه می باشد. قاتلکم الله لقد ملاتم قلبی قیحا و شحنتم صدری غیظا و جرعتمونی نعب التهمام انفاسا»(6).(نهج البلاغه، خطبه 27).

3.نژادگرایی و انحرافات اجتماعی

سازماندهی فرقه های منحرف به نام اسلام، دامن زدن به آتش تعصبات قومی و امتیازات نژادی و افتخارات طایفه ای، باب نمودن طعن و هجو قبایل نسبت به هم و فضیلت عرب بر عجم و قریش بر غیر آن، ترویج اشعار عصر جاهلی به جای قرآن و حدیث و احیای شعائر و سنت های جاهلیت عرب که با روح دیانت و سنت نبوی در تباین بود، از دیگر حرکت های تبلیغی امویان بود(ابن خلکان، [بی تا]، ج4، ص 328). در نتیجه ی این تفرقه افکنی، اسلام به قومیت و مسلمانان به اقوام و طوایف تبدیل شد؛ در حالی که اسلام هرگونه تبعیضات قومی و نژادی و جغرافیایی و زبانی را باطل دانسته است و با دیدگاه جهان شمولی خود، اساساً با قوم گرایی و ملی گرایی مخالفت است.(7)

4. ترویج مکتب جبرگرایی

تاریخ نگاری همان طور که اطلاعات سودمندی در خصوص پروپاگاندا فراهم می کند، می تواند وسیله ی پروپاگاندا نیز محسوب شود. از نظر اهل تسنن، آنچه در جهان روی می دهد، مشیت الهی است و از این رو تاریخ می تواند منبعی برای معارف دینی و قانون باشد. اما از نظر شیعه، با کنار گذاشته شدن فرزند حضرت علی علیه السلام از خلافت، تاریخ به انحراف کشیده شد و حکومت های نامشروع بر سر کار آمدند که همه به نوعی غاصبان خلافت بودند و از این رو گناهکار به حساب می آیند. چنین تاریخی ابزار مهمی برای پروپاگاندای اهل تسنن است؛ اما نمی تواند به آن اندازه برای شیعیان مفید باشد(Lewis,2004). بدین معنا، دستگاه اموی نیز نمی توانست بدون اینکه مردم را برای جنایات خود متقاعد کند، به ظلم ادامه دهد؛ چنان که برای مثال شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را سرنوشتی جبری تلقی نمود. البته این عقیده ی منحط قبلاً نیز مورد بهره برداری بوده است؛ اما طبق گفته ی ابن هلال عسکری، در صدر اسلام معاویه موجد آن بوده است(جعفریان، 1382، ج3، ص 145). در ذیل، به مصادیقی از این مورد اشاره شده است:
ـمعاویه بن ابوسفیان درباره ی بیعت یزید گفته بود:« موضوع[ بیعت یزید] قضائی از قضاهای الهی است و و در این مورد کسی از خود اختیاری ندارد!»(دینوری، 1410ق، ج1، ص 183).
ـهنگامی که ابن زیاد در مسجد کوفه خطبه می خواند، گفت:«خدا را سپاس می گویم که یزید را بر حسین پیروز کرد»؛ و زمانی که در مقابل زینب کبری علیها السلام قرار گرفت، خطاب به آن بانوی بزرگ گفت:« دیدی خدا با برادرت حسین چه کرد؟»اما با موضع گیری منطقی و استوار دختر علی علیه السلام مبنی بر نفی جبرگرایی روبرو شد و سرافکنده گشت(ابن اثیر، 1408ق، ج4، ص 33). درواقع یکی از خصوصیات اهل بیت علیهم السلام، مبارزه با منطق جبرگرایی بود که در دنیا جبر است و در عین حال، جبر همان عدل است؛ یعنی بشر در جهان وظیفه ای برای تغییر و تحول ندارد و آنچه هست، باید باشد و آنچه نیست نباشد باشد(8)(مطهری، 1375، ج1، ص 365).
جبرگرایی یکی از مهم ترین عوامل ظلم پذیری و عدم تحرک در جامعه به شمار می رود؛ پیامبر صلی الله علیه و آله مسئله ی قضاء و قدر را به نحوی برای مسلمانان صدر اسلام مطرح کرده بودند که آنها مطلقاً آن را مانعی در مقابل تحرک فردی و اجتماعی قلمداد نمی کردند؛ اما سیاست های تبلیغی معاویه و بنی امیه در راستای ظلم پذیری و رضایت به وضع موجود، این معنا را دگرگون ساخت؛ چنان که رسوبات آن حتی در سده های بعد از امویان نیز نه تنها در ساحت عمل مسلمانان، بلکه در مباحث کلامی و فلسفی نیز بجا ماند.(9)

پی نوشت ها :

1.گوبلز یکی از نزدیک ترین افراد به هیتلر بود، تا آنجا که ناسیونال سوسیالیسم، بدون فعالیت های ایدئولوژیکی او نمی توانست آن قدر قدرتمند شود، لذا بی شک گوبلز در پیروزی های هیتلر جایگاه ویژه ای دارد(برای مطالعه بیشتر در زمینه ی نقش گوبلز در جنگ دوم جهانی، رک به: Blamires,2006,pp.282 ـ283).
2.برای آشنایی با موقعیت جغرافیایی «تبوک» ر.ک به: حموی، 1410ق، ج2، ص 17.
3.معاویه برای حفظ امارت خود از اینکه میان مسلمین حتی خونریزی راه بیفتد، بیم نداشت. دلایل و مستندات این موضوع، در ادامه خواهد آمد.
4.حجاج به قدری خونریز و سفاک بود که در یک نقل افسانه وار، گفته می شد که او در کودکی شیر کسی را نخورده و تنها خون به او خورانده اند و این پیشنهاد از ابلیس بوده که در قالب آدمی ظاهر شده است(برای مطالعه بیشتر درباره ی حجاج خونریز، می توانید ر.ک به: ابن خلکان، [بی تا]، ج2، ص 30 ـ31).
5.و لا تَقْتلوا النَّفس التی حرّمَ اللهُ إلا بالحقِّ و من قُتلَ مظلوماً فقدْ جلعنا لولیّهِ سلطاناً فلا یُسرف فی القتل إنّه کانَ منصوراً.
6.خداوند شما را بکشد که دل مرا بسیار چرکین کرده و سینه ام را از خشم آکنده ساختید و در هر نفس، جام غم و اندوه را پیاپی جرعه جرعه در گلویم ریختید و به سبب نافرمانی، رأی و تدبیرم را تباه ساختید.
7.«یا ایها النّاسُ إنا خلقناکم من ذکرٍ و اُنثی و جعلناکمْ شُعوباً و قبائلَ لتعارفوا إنَّ اکرمکم عندَ الله اتقاکم إنَّ الله علیمٌ خبیر». ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بی تردید خداوند،دانای آگاه است.(حجرات: 13).
8.ابن زیاد در مجلسی که در کوفه فراهم آورده بود و اسرای اهل بیت علیهم السلام را در آن مجلس وارد کرده بود، بعد از سخن گفتن با زینب کبری علیها السلام متوجه علی بن الحسین علیه السلام شد و گفت: "این کیست؟" گفته شد:"علی بن الحسین". ابن زیاد گفت:" مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟"امام سجاد علیه السلام فرمود:"من برادری داشتم که نامش علی بود و مردم او را کشتند". ابن زیاد گفت:" بلکه خدا او را کشت". پس امام فرمود:" الله یتوفی الانفس حین متوتها و التی لم تمت فی منامها"(زمر:43).خداوند جان ها را به هنگام مرگ آنها و نیز آن را که در خوابش نمرده است، می گیرد(کوفی، 1411ق، ج3، ص 143).
9.برای مطالعه ی بیشتر درباره ی مسئله ی قضاء و قدر در اسلام. ر.ک به: مطهری، 1377.

منبع مقاله :
فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی، شماره 35